همه چیز در مورد ضیغمی
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 41
بازدید ماه : 45
بازدید کل : 17075
تعداد مطالب : 145
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1



باکس 24 به این سایت رأی بدهیدبه این سایت رأی بدهید

تعبیر خواب آنلاین


سرگرمی
چهار شنبه 17 خرداد 1391برچسب:, :: 10:16 قبل از ظهر ::  نويسنده : محمدجواد       

نیوشا ضیغمی جزء آن دسته از بازیگران جوان سینمای ایران است که طی سال‌های اخیر توانست پله‌های موفقیت را به خوبی طی کند. او فعالیت خود را در عرصه بازیگری با آموزشگاه بازیگری سینماگران جوان آغاز کرد و برای مجموعه «در چشم باد» به آقای جعفری جوزانی معرفی شد او با فیلم «پرتقال خونی» در جشنواره فیلم فجر گذشته حضور داشت، اما این‌بار او فقط بازیگر نبود، نیوشا ضیغمی به همراه همسرش «آرش پولادخان» سرمایه‌گذاری این فیلم را هم به عهده داشتند. سال گذشته نیوشا ضیغمی علاوه بر تهیه کنندگی، مرکز پوست و زیبایی خود با نام آدونیس را نیز تاسیس کرد که شرح کامل آن را در مجله «زیبایی سالم» مطالعه کردید.

در یک روز گرم تابستانی با همسر و خواهر نیوشا در دفترش قرار مصاحبه‌ای به بهانه فیلم پرتقال خونی گذاشتیم. جا دارد از سهیل سلیمانی مدیر برنامه‌های نیوشا هم تشکر کنیم که هماهنگی لازم برای این مصاحبه را انجام دادند.

روان‌شناسی کودک خواندم

 

متولد ۱۸ تیر ماه سال ۱۳۵۹ در تهران، دارای مدرک کارشناسی روانشناسی کودک از دانشگاه شهید بهشتی هستم و بازیگری را از کلاس‌های بازیگری سینماگران جوان شروع کردم. سال ۱۳۸۲ به پروژه «در چشم باد» آقای جعفری جوزانی معرفی شدم.

از شکست نمی‌ترسم

من همیشه به عنوان فردی که می‌خواهد یک زندگی پویا را تجربه کند، زندگی پرفراز و نشیبی را تجربه کرده‌ام و هیچ وقت از ریسک کردن نترسیده‌ام. به نظر خودم راز موفقیت من این است که اول ایمان داشتم به کارهایی که می‌خواستم انجام بدهم و دوم این‌که باور داشتم کاری که می‌خواهم انجام بدهم برایم مهم است و باید انجام بشود، پس کارم را دنبال می‌کنم و سختی‌ها نمی‌تواند مانع من باشد چون از شکست نمی‌ترسم پس حتما به نتیجه می‌رسم.

آینده روشا، خواهرم

به عنوان یک خواهر بزرگتر آینده روشا برای من بسیار پراهمیت است. روشا خودش هم می‌‌داند که هیچکس در دنیا نه به اندازه من به او علاقه دارد نه برای آینده‌اش نگران است. حتی شاید جاهایی من از پدر و مادرم بیشتر نگران روشا باشم. رابطه من و روشا نه خواهرانه است و نه مادرانه، یک رابطه دوستانه است با حس مادرانه و خواهرانه. از این‌که روشا اینگونه وارد حرفه سینما شده خیلی خوشحالم چون دوست ندارم بگویند خواهر نیوشا ضیغمی است برای خودش جایگاهی دارد. نه اصلا اینطور نیست روشا گرافیک خوانده و با طراحی لباس هم اکنون وارد سینما شده و کار بازی را از سکانس‌های کوچک آغاز کرده و این برای من خوشایند است. من تا به حال بی‌ربط از روشا حمایت نکرده‌ام و نگفتم چون خواهر من است باید به پشتوانه اعتبار من وارد این حرفه شود، بلکه جاهایی هم بوده است که من روشا را حمایت نکردم تا مستقل بتواند از پس کارهایش بر بیاید، ولی نمی‌‌توانیم از این فاکتور بگیریم که من خواهر روشا هستم. دوست ندارم برچسب این‌که «خواهر نیوشا ضیغمی است» به روشا چسبانده شود چون خیلی از آدم‌ها اینگونه نابود شده‌اند که طرف پسر فلانی است، خواهر فلانی است. ترجیح می‌‌دهم «روشا» خودش به این جایگاه برسد تا این‌که من برایش کاری کنم.

پدرم مخالف بود

وقتی می‌خواستم وارد بازیگری شوم مادرم مخالفت نمی‌کرد ولی آن دید مادرانه نسبت به آینده من را در نظر می‌‌گرفت اما پدرم با بازیگر شدن من زیاد موافق نبود. پدرم اصولا کارهای علمی را دوست داشته و دارد و ترجیح می‌داد من پزشک یا مهندس شوم تا بازیگر! وقتی وارد این عرصه شدم و با کار آقای جوزانی شروع کردم و پس از آن هم بلافاصله وارد سینما شدم، در همان سال اول نتیجه خوبی حاصل شد، پدرم تغییر موضع داد و با کار من موافقت کرد.

بازیگر یعنی….

به نظر من بازیگر مثل یک کاتالیزور است، شرایط و دغدغه‌های انسان‌هایی که روی کاغذ ترسیم شده‌اند را مانند یک فیلتر از خود عبور می‌دهد و از خود یک شخصیت تازه می‌سازد. حتی این شخصیت می‌تواند آنقدر تاثیرگذار باشد که گاهی وقت‌ها بازیگر خودش را بعد از بازی در آن نقش فراموش کند. کما این‌که من این اتفاق را در زندگی بازیگری‌ام تجربه کرده‌ام. بعد از بازی در فیلم «شوریده» تحولی در زندگی من رخ داد و من را به یک فرد دیگر تبدیل کرد. شهامتی را به دست آوردم که شاید قبلا آن را نداشتم. پس برای من بازیگری حرفه مقدسی است.

تهیه کنندگی، سلام

سال گذشته من وارد مسیر تهیه‌کنندگی سینمایی شدم. کار بسیار سختی بود چون معمولا تصور بیشتر مردم از تهیه‌کننده‌ یا یک فرد با تجربه است یا فردی با گیس سفید. بسیاری از افراد آدمی با شمایل من را برای تهیه‌کنندگی دور از تصور می‌دانند. یکی از عللی که من را به سوی تهیه‌کنندگی کشاند فیلمنامه‌های بدی بود که به من پیشنهاد می‌شد. وقتی وارد عرصه تهیه شدم خیلی حرف‌ها شنیدم، مثلا این‌که نیوشا ضیغمی پول می‌دهد تا در فیلم بازی کند، در صورتی که اگر ما کمی منطقی فکر کنیم یک بازیگر وقتی در طول سال از ۱۰ فیلمنامه، هفت فیلمنامه به او پیشنهاد می‌شود چه احتیاجی به این دارد که با پول خود را در سینما ماندگار کند؟

حتی خیلی‌ها من را ترساندند که شاید اگر وارد این حرفه شوم دیگر تهیه‌کننده‌‌ها به من پیشنهاد بازی نخواهند داد. اما من تصمیم به انجام این کار گرفته بودم و با اراده‌ای که داشتم این کار را به ثمر رساندم و هیچ‌کدام از این اتفاقات برای من رخ نداد.

نمی‌خواهم بگویم که در این کار از کسی کمک نگرفته ام، بسیاری از دوستان با تجربه من را برای رسیدن به هدفم یاری کردند، همسر من کارش این نبود اما ایشان را ترغیب به سرمایه‌گذاری در سینما کردم و امروز از نتیجه کارم راضی هستم.

îاگر روزی می‌‌توانستم در زمان سفر کنم به قرن نوزدهم می‌‌رفتم، برای این‌که قرن بیست و یکم قرن تکنولوژی است و قرن سرد و پر دغدغه‌ای است ولی قرن نوزدهم قرن احساس و هنر بود.

îخسرو شکیبایی و اکبر عبدی همیشه از اسطوره های من بودند و هستند

در سینمای ایران سوپراستار نداریم

ستاره آدمیست که واجد شرایط ستاره بودن در دنیاست و این شرایط را افراد کمی در سینمای جهان دارند. متاسفانه ما در سینمای ایران ستاره نداریم. مثلا «رابرت دنیرو» را همه سینماگران در دنیا می‌شناسند پس می‌توان به او لقب استار را داد. اما در ایران یکسری از بازیگران هستند که قطعا واجد شرایطی بودند که آنها را با بازیگران همزمان خود متمایز کرده و در نزد مخاطبین دارای ویژگی‌هایی کرده است که به خاطر آنها به سینما می‌روند. از نظر من این هیچ بد نیست بلکه یک نعمت خدادادی است. اینها قابلیت ستاره شدن هم دارند اما شرایطی که برسینمای ما حاکم است این امکان را از آنها گرفته است.

خو شــــبخــــتم

ما آدم‌ها همیشه به چیزهایی که نداریم، فکر می‌کنیم، ولی من همیشه در این فکرم که اگر اتفاقاتی که رخ داده اتفاق نمی‌افتاد چه می‌شد؟ در حال حاضر من خودم را انسان خوشبختی می‌‌دانم. تا به امروز به خیلی از چیزهایی که می‌‌خواسته‌ام رسیدم. خدا را صد هزار مرتبه شکر می‌‌کنم که خانواده‌ام سالم هستند و یک خانواده چهارچوب‌دار و سلامت دارم. خیلی‌ها به من می‌گفتند سینما آدم‌ها را از زندگی واقعی دور می‌کند ولی برای من این اتفاق نیفتاد. من الان هم کارم را انجام می‌‌دهم و هم خانواده‌ام را دارم. همیشه تعریفی که من از جامعه درباره یک بازیگر شنیده بودم این بود که اگر یک بازیگر ازدواج کند دیگر نمی‌‌تواند کار کند اما اینگونه نیست همسرم درکنار من است نه در رو به‌روی من… مثلا در روزهایی که من فیلمبرداری داشتم در سرما و گرما و در هر موقعیتی من را درک کرده است. نبودن‌های من و بی‌حوصلگی‌هایم را تحمل کرده و در کنارم بوده است.بیش از همه چیز خانواده‌ام برایم اهمیت دارد. روزی هم که داشتم ازدواج می‌‌کردم آرش به من گفت اگر یک روز من به تو بگویم کار نکن، نمی‌‌کنی؟ گفتم نه، بازی نمی‌‌کنم. چون دلم نمی‌‌خواهد زندگی واقعی من به خاطر کارم آسیب ببیند اما اگر روزی ببینم که کارم به زندگی شخصی‌ام می‌‌خواهد آسیب برساند یا برای یک مدت رهایش می‌‌کنم یا این‌که کمرنگش می‌‌کنم.

 

یک خاطره

در دوران مدرسه بچه خیلی شر و شیطانی بودم و بیشتر اوقات از کلاس اخراج می‌‌شدم، یادم می‌آید ناظمی به نام خانم زارع داشتیم که خیلی از او می‌ترسیدم. یک روز دوستانم به شوخی من را بیرون از کلاس گذاشته بودند و در را گرفته بودند… من آنقدر به در لگد زدم که در شکست و پای من از آنطرف در بیرون آمد و همان لحظه هم خانم زارع سر رسید.

کعبه مثل هیچ جایی نیست

آرش پولادخان می‌‌گوید: من تجربه این سفر را از قبل داشته‌ام و از این‌که نیوشا به عنوان همسرم اینبار در کنارم بود خوشحال بودم. همیشه با خود می‌‌گفتم که آیا این اتفاق برای نیوشا هم رخ می‌‌دهد تا در آن لحظه خودش را محک بزند؟ حتی من به محمدرضا گلزار گفتم آنجا که می‌‌رسی حال و هوایت عوض می‌‌شود و از خود بی‌خود می‌‌شوی. وقتی در آن موقعیت قرار می‌‌گیری یادت می‌‌رود تو چه کسی هستی و الان کجایی. شاید شما از کنار صدها انسان در آنجا رد شوی یکی در حال دویدن است و گریه می‌‌کند یکی در حال سجده گریه می‌‌کند. شما متوجه این افراد نمی‌‌شوید شما آنجا فقط خود و خدای خودتان را می‌‌بینید. تمام اعمالتان در یک لحظه مانند یک فیلم از جلوی چشمانتان عبور می‌کنند و بی‌‌اراده اشک در چشمانتان حلقه می‌‌زند. می‌‌دانید هر انسانی شاید بنا به موقعیتی که در آن قرار می‌‌گیرد دچار یک غرور خاص می‌شود ولی آنجا به این باور رسیدم کسانی هم که غرور دارند نمی‌‌توانند خدا را فراموش کنند.

نیوشا می گوید: نکته دیگری که برای من بسیار جالب بود این‌که خانه خدا شبیه به هیچ جایی از دنیا نیست من روز اولی که وارد مکه شدم در شوک بودم، مانند یک قیامت واقعی است ولی شما زنده  آن را تجربه می‌‌کنید، شاید شنیده باشید که در قیامت هیچ کس به فکر کسی نیست و مادر بچه‌اش را نمی‌‌شناسد؛ همه از کنار هم رد می‌‌شوند و هم را نمی‌‌بینند وهمه یکسان هستند. خانه خدا واقعا مانند قیامت است همه یکسان لباس می‌‌پوشند و هیچ تفاوتی ندارند و همه افراد به خدای واحد فکر می‌کنند.

او در ادامه می‌‌گوید: من وقتی برگشتم مطالبی را خواندم و شنیدم که واقعا شوکه شدم، ما مخارج سفرمان را خودمان پرداخت کردیم و وزارت ارشاد فقط ما را دعوت کرد و سهمیه را به ما داد ولی دیدم عده‌ای عنوان کرده‌اند که این پول بیت المال بوده و این چه کسانی بوده‌اند که به این سفر فرستاده شده‌اند؟ خدا ما را طلبید که به این سفر رفتیم. چرا همیشه از دید ما کسی باید به سفر حج برود که سنی از او گذشته است؟ من بسیاری از افراد را می‌‌شناسم که پول و موقعیت هم دارند ولی طلبیده نمی‌‌شوند. حتی موقعی که گروه هنرمندان  اعزام شدند ما پنج روز بعد رفتیم چون هنوز رفتن ما قطعی نبود اما چه کسی می‌‌تواند خواست خدا را عوض کند.

آرش در تکمیل حرف نیوشا ادامه می‌‌دهد: من به خاطر مشغله کاری واقعا نمی‌‌توانستم به این سفر بروم و این باور من بود که رفتنم غیرممکن است. روزی که گفتند بلیط هواپیما گرفته شده من هنوز امیدوار رسیدن به کاروان نبودم برای همین با کسی خداحافظی نکردم اما انگار همه چیز دست به دست هم داد تا ما به این سفر برویم.

آرش پولاد خان: خوشحالم

من از این‌که در این خانواده هستم بسیار خوشحالم. در معرفی خودم باید بگویم متولد شهر اصفهان و ۳۷ ساله هستم و شغل من تجارت نقره است. نیوشا در ادامه صحبت‌های همسرش ادامه می‌دهد: آرش دارد شکسته نفسی می‌‌کند شاید اگر آرش نبود من تهیه‌کننده‌ نمی‌شدم. درست است که کارش سینما نبود اما کار خودش با هنر واقعی عجین شده. آنقدر که هنر ایران در اصفهان قوی است در هیچ شهری نیست. به نظر من به کار نقره و قلم اصفهان در دنیا ظلم شده، و باید برای شناخته شدن آن کاری بکنیم. در کل آرش یک پشتوانه و تکیه‌گاه خوب برای من است.

روشا خواهر نیوشا – دانشجوی زبان

روشا به ما می‌‌گوید: من متولد ۲۹ دی‌ماه سال ۱۳۶۹ هستم و در دبیرستان، گرافیک خواندم، در حال حاضر دانشجوی رشته مترجمی زبان انگلیسی هستم. کار هنری را با گرافیک آغاز کردم. اما زمانی که ۱۲ ،۱۳ ساله بودم و نیوشا وارد سینما شد، به صورت ناخودآگاه وارد این موضوع شدم.این اولین بار است که با جایی حرف می‌‌زنم، درباره خودم باید بگویم بسیار انسان آرامی هستم شاید در ظاهر با شیطنت رفتار کنم اما هیچ‌وقت بچه‌گانه فکر نمی‌‌کنم. دوست دارم در کاری که انجام می‌‌دهم کسی از من توقع نداشته باشد. بر خلاف ظاهرم بسیار احساساتی هستم.از جایگاه نیوشا در سینما خیلی راضی و خوشحال هستم و دوست دارم این را هم عنوان کنم که اگر در همین لحظه با من مصاحبه می‌کنید به خاطر نیوشاست، شاید من اگر یک آدم معمولی بودم و چند فیلم هم بازی می‌‌کردم با من مصاحبه نمی‌‌کردید.دوستانی هستند که به من خیلی لطف دارند مثلا اگر طرفدار نیوشا هستند، طرفدار من هم می‌‌شوند، چون کسی فعلا از من کاری ندیده است. فقط شنیده‌اند که «روشا ضیغمی» یک فیلم بازی کرده اما امیدوارم در آینده مردمی که الان مرا به خاطر خواهرم دوست دارند بیشتر به خاطر خودم دوست داشته باشند.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: